معرفی وبلاگ
آنان که یک عمر مرده اند، یک لحظه هم شهید نخواهند شد، شهادت یک عمر زندگیست، یک اتفاق نیست...
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 13321
تعداد نوشته ها : 13
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
GraphistThem237

«خدايا! نكند وارثان خون اين شهيدان در راهشان گام نزنند؟ نكند شيطان هاي كوچك با "خون" اينها "خان" شوند. نكند "جانمايه" ها براي "بي مايه ها" ي دون سرمايه مقام شود. نكند زمين "خون رنگ" به تسخير هواداران "نيرنگ" درآيد. نكند شهادت اينها پايگاه "دنائت" آنها بشود؟»

دسته ها : با شهدا
1390/8/22

خدايا چه رنج بزرگي است!

تو ميداني كه چه مي كشيم. پنداري كه چون شمع ذوب مي شويم، آب مي شويم. ما از مردن نمي هراسيم اما مي ترسيم بعد از ما "ايمان" را سر ببرند و اگر نسوزيم هم كه روشنائي ميرود و جاي خود را دوباره به شب مي سپارد. چه بايد كرد؟

از يك سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا "آينده" بماند. هم بايد امروز شهيد شويم، "فردا" بماند و هم بايد بمانيم تا فردا "شهيد" نشود. عجب دردي! چه مي شد، امروز شهيد مي شديم و فردا زنده مي شديم تا دوباره شهيد شويم.

 

دسته ها : با شهدا
1390/7/24

خوش دارم كه در نيمه هاي شب در سكوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم. با ستارگان نجوا كنم و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم. آرام آرام به عمق كهكشانها صعود نمايم، محو عالم بي نهايت شوم . از مرزهاي علم وجود  در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چيزي را احساس نكنم.

شهيد چمران

دسته ها : با شهدا
1390/7/16

اي خدا ، من بايد از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا كه دشمنان ، مرا از اين راه طعنه زنند . بايد به آن سنگدلاني كه علم را بهانه كرده و به ديگران فخر مي فروشند ثابت كنم كه خاك پاي من هم نخواهند شد . بايد همة آن تيره دلان مغرور و متكبر را به زانو درآورم ، آنگاه خود خاضعترين و افتاده ترين فرد روي زمين باشم .

 ...آنچه مي خواهم آن چيزي است كه تو دستور داده اي و ميدانم كه عزت و ذلت به دست توست و مي داني كه بي تو هيچم و خالصانه از تو تقاضاي كمك و دستگيري دارم .

دسته ها : با شهدا
1390/5/16

پا روي خون كدام شهيد؟

وقتي پا برهنه روي خاك هاي سه راهي شهادت در طلائيه راه مي روي مدام به اين فكر مي افتي كه من پا روي خون كدام شهيد اين ديار مي گذارم؟ قدم هايت سست مي شود و به اين فكر مي كني كه نه... شايد پا روي بدن هاي شهدا مي گذاري، آخر اينجا در اين چند قدم جا صد ها شهيد پر كشيده است...

در خيابان هم كه راه مي روي، مواظبي كه نگاهت به نامحرمان نيفتد، مدام چشمت به لباس هاي تنگ و كوتاه داخل ويترين مغازه ها مي افتد يا به تك پوش هاي با آرم شيطان پرستان و متحدانشان يا به كفش هاي ساخت آمريكا و انگليس. تلفن هاي همراه را هم كه نگاه كني رد پاي اسرائيل را مي بيني، تازه چشم هايت را مي تواني ببندي يا نگاهت را برگرداني، گوش هايت را چه مي كني؟ چگونه مي تواني نشنوي صداي قهقهه ي نامحرمان را، يا صداي آهنگ هاي ضد انقلاب هاي فراري آن ور آبي را كه از مغازه ها و خودروها و حتي گوشي هاي همراه همان نامحرمان به گوشت مي رسد...

نمي دانم روي سنگ فرش هاي پياده رو كه راه مي روم، پا روي خون كدام شهيد مي گذارم؟

دسته ها : با شهدا
1390/1/18

چرا شهدا؟

شايد اين سوال را با گفتار و نوشتار نتوان جواب داد، جواب اين سوال را بايد لمس كرد آن هم با تمام وجود، وقتي در شلمچه مي ايستي، وقتي در طلائيه با پاي برهنه روي خاك هاي سه راهي شهادت پا مي گذاري و به اين فكر مي كني كه اگر شهدا نبودند، اگر جوانان اين ديار از ميهن دفاع نمي كردند حالا من كجا بودم؟ قبله ام به كدام سمت بود؟ مادر و خواهرم كجا بودند؟ صدام اگر به تهران مي رسيد چه ميكرد؟

شهدا و رزمندگان فقط از ميهن دفاع نكردند، آنها پاسدار عقيده ما بودند. عقيده اي كه با خون هزاران شهيد رشد كرده بود و حالا عده اي مي خواستند آنرا نابود كنند براي همين، دفاعمان را دفاع مقدس ناميديم، هنوز هم آن عده فعالند ولي با ابزار ها و روش هاي ديگر، اكنون نوبت ماست كه دفاع كنيم. با ابزار ها و روش هاي ديگر و با كمك همان شهدا

چرا كه آنها راه نمايند و ما رهرو ...

دسته ها : با شهدا
1390/1/15

سال اولي كه قرار شده بود راهيان نور شهرستان ما مستقل از استان اجرا شود ارتباط مختصري با مسئولان آن داشتم، آنجا بود كه متوجه شدم گروه اجرايي راهيان نور تشكيل شده، حالا ارتباط من هم با آنان بيشتر شده بود و با مشكلي كه براي يكي از اعضاي گروه پيش آمد، به خواست خدا من جايگزين او شدم و بدين ترتيب شهدا مرا به عنوان خادم خود پذيرفتند.

دسته ها : با شهدا
1390/1/15
X